ما چند جلسه خیلی نو داشتیم، میگفتیم گفتگوهای دوشنبه شب بچههای محله. هم اتاق فرمان بود که تمام برنامههای محله را آنجا میپیچیدیم و آن جا می آمدیم بحثهای عقیدهای میکردیم. هفته به هفته موضوع انتخاب میکردیم، بچه ها میرفتند، تحقیق و برسی و بعد می آمدند جلسه و باهم بحث و گفتگوئ میکردیم.
واقعا جلسه ای بود که ملایر اصلا نبود و هرچند وقت یکبارهم استادی دعوت میکردیم که شب هایی که در جمع بحث میشد و جوابی برایش پیدا نمیشد را پاسخ میداد. خیلی وقتها من اصلا در بحث ورود نمیکردم. دوست داشتم از بیرون استا د بیاورم که هم علمشان بالاتر بود و هم تنوع جلسهای بود .
من از آرایشگاه های محله ام برای خبررسانی خیلی استفاده کردم. با چندتا آریشگاه رفتم و صحبت کردم و رفیق که شده بودم آن ها را یک به نوی هم تیم خودم کرده بودم . انها مبلع من داخل محله شده بودند/
مثا گزارش سبد کالا میدادند. امروز 20 تا سبد کالا پخش کردیم. آنها حامی ما در محله شده بودند. یک جایی رسیئده بود که به این ها پول میدادند و انها دوباره به من پول میدادند که خرید کنم.